رمان

#میشد_نخواست پارت۲۵
لیا:یاعیز امروز تعطیل میرم بیرون
یاعیز:با کی
چاعان:دیر نیای
لیا:😐😒
یاعیز:خب؟
لیا:باشهه😭
♡♡♡♡♡♡♥︎♡♡♡♡♡♡
چاعان:من رفتم
توانا:اوکی
لیا:خوبی عشقم
چاعان:خبم تو خوبی زندگیم
لیا:اره اره
چاعان:خب کجا بریم
لیا:خب من چند تا برنامه دارم
چاعان:خب
لیا:الان میریم قهوه میخوریم،بعدش میریم عکس میگیریم بعد میریم سینما بعد میریم رستوران شام بخوریم بعدم میریم شهریازی پشمکم میخوریم
چاعان:اووو😲
لیا:ار عشقم یاعیز گفت زود بیا اما من یه کاریش میکنم😊
چاعان:عجبب برنامه هایی.خب جالا باید از کجا شروع کنیم
لیا:گفتم که قهوه😊
چاعان:بریم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
توانا:الو سلام عشقم
یاعیز:خبی عشقم
توانا:چیکار کنیم
یاعیز:بیا خونه ما فیلم ببینیم
توانا:اوکی الان میام
یاعیز:🙂
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
توانا:سلام
یاعیز:سلام!وای چه خوشکل شدی
توانا:اره خب گفتم ی پست کوچولی بزارم اینستا🤏
یاعیز::باش فعلا بیا فیلم ببینیم
توانا:میدونی لیا اینا کی برمیگردن؟
یاعیز:گفتم زود برگرد ولی مطمئنم زنگ میزنه میگه یکم دیگه🙄
توانا:😂
یاعیز:لیا زنگ میزنه😂😐
لیا:الو داداش
یاعیز:جانم
لیا:چاعان برا شام دعوتم کرد لطفا بزاااااار بمونم
یاعیزباش ابجی بمون
لیا:دوستت دارم داداشی
یاعیز:من بیشتر
توانا:خب فیلم نگاه کنیم
یاعیز:اره
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیا:خب الان وقت چی بوددد؟
چاعان:عکس¡
لیا:اره اره بریم
♡♡♡
چاعان:وای چه خوشکل ن
لیا:اره اره
چاعان:عشقم بریم سینما...
لیا:اله🥹
چاعان دست لیا رو گرفت:بریم
لیا:چی نگاه کنیم؟
چاعان:نمیدونم
لیا:خب فعلا بریم
دیدگاه ها (۴)

شبیه چشم لیا شده

لیتو

پیج جدید از ......حمایت شه

پارت هفتم رمان عشق اجباری

part7🦋{تو ماشین}& داداش -جون دلم &کجا میریم-هر جا فرشته کوچو...

پارت ۲۱ فیک دور اما آشنا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط